سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که از دنیا اندوهناک است ، از قضاى خدا خشمناک است . و آن که از مصیبتى که بدو رسیده گله آرد ، از پروردگار خود شکوه دارد و آن که نزد توانگر رفت و به خاطر مالدارى وى از خود خوارى نشان داد دو ثلث دینش را به باد داد ، و آن که قرآن خواند و مرد و راه به دوزخ برد از کسانى بود که آیات خدا را به فسوس گرفت و افسانه شمرد ، و آن که دلش به دوستى دنیا شیفته است دل وى به سه چیز آن چسبیده است : اندوهى که از او دست بر ندارد ، و حرصى که او را وانگذارد ، و آرزویى که آن را به چنگ نیارد . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 94 دی 10 , ساعت 9:57 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

نسبت رشد جامعه دینی با فتنه و نفاق

به مناسبت تقارن میلاد پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع) با یوم الله 9 دی، امروز صبح سخنرانی ای در مسجد دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام داشتم که خلاصه ای از آن تقدیم می شود:

 

اگر فلسفه بعثت پیامبر را بفهمیم، به تحلیل عمیق‌تری از فتنه‌های جامعه دینی می‌رسیم. درک این فلسفه نیازمند اصلاح نگاه ما به انسان است. غربی‌ها انسان را یک حیوان پیشرفته می‌دانند که در سیر تکامل داروینی، اندکی از میمون بالاتر آمده است، اما افق‌هایش همان است؛ اما حقیقت این است که حتی اگر نظریه داروین را در مورد سابقه مادی انسان قبول کنیم، در سابقه وجودیِ انسان، حقیقتی به نام روح هم در کار است که بسیار برتر از افق ماده است و قرار است با این سابقه، انسان به مقام خلیفه اللهی برسد. وقتی می‌گوییم تلقی غربی تلقی حیوانی از انسان است، لزوما منظورمان خصلتهای بد نیست: حیوانات هم خوب دارند و هم بد: اسب، نجیب است؛ سگ باوفاست؛ خروس غیرتی است و …؛ در نقطه مقابل، خوک بی‌غیرت است؛ گرگ درنده است؛ مورچه حریص است و … .

جامعه غربی افقی که برای انسان تصویر می‌کند نهایتش یک دسته حیوانات خوب است که در خوردن و شهوترانی مزاحم همدیگر نمی‌شوند، که اگر هدف انسان همین باشد نیازی به بعثت پیامبر نیست، چنانکه حیوانات، پیامبر ندارند. اما پیامبر برای جایی است که روح را جدی بگیریم؛ و پیامبر که بیاید ظرفیتهای این روح را شکوفا می‌کند؛ اما اختیار انسان همچنان باقی است. وقتی ظرفیتها شکوفا شد، برخی با اختیار خود، این ظرفیتها را در همان راستایی که پیامبر دعوت کرده بود به کار می‌گیرند و اولیای خدا می‌شوند و به مقام خلیفه اللهی می‌رسند و ثمره کار پیامبر افرادی می‌شود همچون امیرالمومنین ع، سلمان، ابوذر، اصحاب امام حسین ع و …؛ اما عده‌ای با اختیار خود، از این ظرفیت سوءاستفاده می‌کنند و در بدی به حدی پیشرفت می‌کنند که کافران هم به گرد آنها نمی‌رسند و امثال معاویه و یزید و شمر می‌شوند.

دو جمله هست که همه قبول دارند اما به نتیجه آن دقت نمی‌کنند:

1- منافق از کافر بدتر است.

2- منافق در جامعه دینی درست می‌شود، نه در جامعه کفر.

نتیجه: اگر دین در جامعه حضور فعال پیدا کند و جامعه دینی شود، نه فقط اولیاء الله پیدا می‌شوند (که در خوبیها در جامعه کفر نظیر ندارند) بلکه منافقینی هم پیدا می‌شوند که به لحاظ بد بودن در جامعه کفر نظیر ندارند. لذا قاتلان امام حسین (ع) که در بدی نظیر ندارند، افراد مدعی همین امت بودند، نه کافران. این ضابطه مهمی است: با آمدن دین، چون ظرفیتها باز می‌شود، علاوه بر رشد خوبان، بدها هم رشد می‌‌کنند و همین منجر به بروز فتنه می‌شود.

خداوند در ابتدای سوره عنکبوت می‌فرماید: «بسم الله الرحمن الرحیم. الم؛ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ ؛ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ» یعنی آیا مردم چنین حساب کردند که بعد از ادعای ایمان آوردن [و تشکیل جامعه دینی] دچار فتنه نمی‌شوند؟! قطعا قطعا قطعا قطعا (چهارتا تاکید در کلام هست: «و» قسم، «ل» تاکید، «قد» تحقیق، و «ن» مشدد) همه جوامع قبلی‌ [که ادعای ایمان کرده بودند] را دچار فتنه کردیم تا قطعا قطعا خدا معلوم کند چه کسی راست می‌گوید [و واقعا مومن شده و ارتقا پیدا کرده] و چه کسی دروغ می‌گوید [و منافق شده و از کافر بدتر شده است].

پس جامعه دینی دائما دچار فتنه می‌شود و این فتنه‌ها ریزشی دارد به اسم منافق، که محصول این ریزشها از کافر بدتر است.

در سوره جن (آیات 16-17) سیر رشد جامعه دینی را این گونه توضیح می‌دهد: «وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاء غَدَقاً ؛ لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَمَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَاباً صَعَداً» یعنی «کسانی که [در راه دین] استقامت ورزند [یعنی بعد از اینکه ربنا الله را گفتند و جامعه دینی تشکیل دادند در تدوام این مسیر استقامت بورزند]، آبی گوارا [کنایه از نعمتهای فراوان] به آنها می‌دهیم. [اما تمام نشد، بلکه] برای اینکه آنها را دچار فتنه کنیم. [خوب، اگر فتنه آمد، باز باید استقامت کنند؛ و استقامت، نعمت بعدی، و فتنه بعدی را می‌آورد و…] اما اگر کسی [در این فتنه‌ها کم آورد و] از توجه به خدا رویگردان شد، او را در مسیر عذاب تصاعدی حرکت می‌دهیم.» حرکت در مسیر عذاب تصاعدی، یعنی همان منافق شدن، که فرد از کافر هم بسیار بدتر می‌شود.

آخرین نکته این است که گمان نکنید منافق همواره خودش می‌داند منافق است. در قرآن کریم مهمترین منافقانی که مورد بحث قرار گرفته‌اند کسانی‌اند که منافق بودن خودشان را نمی‌فهمند: در سوره بقره، آیات 11-13 توضیح داده که منافقان ادعای ایمان برتر از عوام می‌کنند اما خودشان سفیه‌اند و نمی‌دانند؛ ادعای اصلاح‌طلبی و اصلاح‌گری می‌کنند، اما مفسد حقیقی خودشان‌اند و احساس نمی‌کنند.

جمع‌بندی

اگر منطق دینداری را درست بیاموزیم خواهیم فهمید که پیامبر (ص) با آمدنش ظرفیتهای انسان را شکوفا کرد؛ و چون انسان اختیار دارد، ممکن است از این ظرفیتها سوءاستفاده کند؛ پس از رشد انسان در جامعه دینی، با عارضه ای به نام پیدا شدن منافق (انسانهایی بسیار بدتر از حیوانات بد) همراه است؛ پس این رشد با فتنه (آزمایش‌های شدید و تکان دهنده‌ای که خوب و بد را غربال می‌کند و بنابراین هم ریزش دارد و هم رویش) گره خورده است؛ تا به فتنه‌های قبل از ظهور برسیم که شدیدترین فتنه‌هاست؛ و آنهایی که از آن فتنه‌ها سربلند بیرون آیند، آمادگی واقعی برای یاری امام زمان (عج) را پیدا خواهند کرد.

والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی


سه شنبه 94 دی 8 , ساعت 11:0 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

میلاد باسعادت پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع) مبارک باد.

امشب در هیأت میثاق باشهدای قم، و به مناسبت این میلاد فرخنده، بحثی درباره پیام اصلی پیامبر اکرم (ص) – که دعوت به توحیدی است که حقیقت این توحید در قیامت آشکار می‌شود و از ما خواسته شده، این حقیقت را در همین دنیا دریابیم – مطرح شد که در ادامه، خلاصه‌ای از بحث، تقدیم می‌شود.

 



بسم الله الرحمن الرحیم

پیام اصلی پیامبر اکرم (ص)

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیم‏؛ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیم‏. (توبه/ 128-129)

ابتدای بحث یک حدیثی عرض کنم که همه شنیده‌اید: قَامَ ص فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ فَقَالَ نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ (تحف‌العقول/42)

کل بحث حاضر از این باب است، نه اینکه گوینده لزوما معانی‌ای را که می‌گوید عمیقا فهمیده باشد.

تمام دعوت پیامبر یک جمله بیش نبود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. یعنی حقیقت محض فقط خداست و ما به این دنیا که عالم اعتبارات است آمدیم تا از آن گذر کنیم و بفهمیم که غیر از خدا هیچکس هیچ کاره‌ای نیست؛ یعنی نه فقط به ایاک نعبد برسیم بلکه ایاک نستعین را هم دریابیم.

شخصی خدمت حضرت رسید سوال کرد مردم را به چه دعوت می‌کنی؟ حضرت همین لااله الا الله را باز کرد:

وَ أَتَاهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ یُقَالُ لَهُ أَبُو أُمَیَّهَ فَقَالَ إِلَامَ تَدْعُو النَّاسَ‏ یَا مُحَمَّدُ؟

فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی (اشاره است به آیه 108 سوره یوسف: «قُلْ هذِهِ سَبیلی‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین» یعنی من دعوت به توحید می‌کنم و انتظار دارم پیرو من این را با بصیرت درک کند؛ خودم روی بصیرتم و پیرو من هم فقط روی بصیرت است و…)‏

وَ أَدْعُو إِلَى مَنْ إِذَا أَصَابَکَ ضُرٌّ فَدَعَوْتَهُ کَشَفَهُ عَنْکَ

وَ إِنِ اسْتَعَنْتَ بِهِ وَ أَنْتَ مَکْرُوبٌ أَعَانَکَ

وَ إِنْ سَأَلْتَهُ وَ أَنْتَ مُقِلٌّ أَغْنَاکَ … (تحف العقول / 42)

اینها همان کارهای روزمره ماست. آیا وقتی ضرری و مثلا بیماری‌ای به من می‌رسد سراغ طبیب نمی‌روم و گمان نمی‌کنم که دوای او مرض مرا مرتفع کرد؟ آِیا نعوذ بالله، طبیب خداست؟ آیا یاری از این و آن نمی‌گیریم؟ آیا درخواست از این و آن نداریم؟ حضرت ص می‌فرماید دعوت من به خدا دعوت به همان کسی است که ضررهای تو را دفع می‌کند، تو را یاری می‌دهد، درخواستت را پاسخ می‌دهد. ما اینها را به این و آن نسبت می‌دهیم در حالی که تنها خداست که کاره است: ایاک نستعین. این همان توحید است که پیامبر این اندازه زحمت کشید و حرص خورد که ما یاد بگیریم و در آیه ابتدای بحث هم خدا فرمود «اگر اینها رویگردان شدند بگو خدا برای من کافی است که لا اله الا هو است و همه کاره و تنها کارگزار من (وکیل) اوست و او رب عرش عظیم است.» تمام دعوت پیامبر درک همین است: اگر این را در دنیا درک کردیم فبهاالمراد والا بعد مرگ به زور حالیمان می‌کنند، هرچند کسی که بذر این درک را اصلا نکاشته باشد در آنجا هم حالیش نمی‌شود: «وَ مَنْ کانَ فی‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبیلا» (اسراء/72)

حقیقت آخرت – که در واقع حقیقت دنیاست که در آخرت آشکار می‌شود، یعنی حقیقت عالم است – در این آیه بخوبی معرفی شده است: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَرى‏ مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُون‏» (انعام/ 94) دوتا چیز را که ما گمان می‌کنیم مال ماست و کاره‌ای در دنیاست، هردو را در دنیا رها می‌کنیم و می‌فهمیم هردو هیچکاره بوده‌اند:

(1) وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ – یعنی هرچه به ما واگذار شده بود: نه فقط پول و خانه و ماشین و حتی زن و بچه، بلکه چشم و دست و پا و گوش و … . همه اینها به ما واگذار شده، ربطی به واقعیت ما ندارد لذا وقت مرگ همه را می‌گذاریم و می‌رویم در حالی که همچنان در آن عالم می‌بینیم و می‌شنویم و … . برای درک این مساله، خدا در همین دنیا خواب را گذاشت که در خواب هم مثل مرگ، توفی می‌شویم (« اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی‏ قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون‏» زمر/42) و می‌بینیم که برای دیدن و شنیدن به این چشم و گوش نیازی نداریم اما باز باور نمی‌کنیم. اما در مرگ باورمان می‌شود که همه اینها واگذاری موقت بوده و واقعا هیچ کاره‌اند.

(2) وَ ما نَرى‏ مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ – شفیع یعنی کسی که با آدم جفت می‌شود تا کاری را که بتنهایی نمی‌توانیم انجام دهیم با کمک او انجام دهیم. بعد، این کسانی را که در دنیا شفیع کارهایمان قرار می‌دهیم گمان می‌کنیم در وجود ما شریکند. یعنی من اگر بخواهم به اهدافم برسم (که رسیدن به اهدافم هویت مرا رقم می‌زند) این شفعاء را کاره‌ای قلمداد می‌کنم و چون وجود و شفاعت آنها را در این رسیدن به هدفم لازم می‌پندارم پس آنها را هم در هویت خودم شریک و ذی‌سهم‌ می‌پندارم. خدا می‌فرماید: نمی‌بینیم این شفعایی را که گمان می‌کردید در شما شریکند!

پس با مرگ چه شد؟ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُون‏. این دو محور (آنچه به من واگذار شده بود و آن شفعایی که کارشان را در وجود خودم ذی‌سهم می‌دیدم) هر دو رابطه‌اش با من قطع شد و من گم می‌کنم آنچه گمان می‌کردم کاره‌ای بود. «تزعمون» یعنی همان موقع هم گمان باطلی بود. اینها هیچکاره‌اند همان موقع هم.

علامه طباطبایی در رساله انسان بعدالدنیا در فصل صفات یوم القیامه نکته مهمی را تذکر می‌دهند که: چرا خدا صفاتی را به عنوان صفات اختصاصی قیامت معرفی می‌کند در حالی که می‌دانیم اختصاص به قیامت ندارد. مثلا مالک محض بودن خدا یا اینکه چیزی بر خدا مخفی نیست (یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار غافر/16) و … درحالی که خدا همواره مالک مطلق است و چیزی بر او مخفی نیست. رمزش این است که قیامت این واقعیت که همواره هست بر همگان آشکار می‌شود.

پس تمام دعوت پیامبر این است که در همین دنیا بفهمیم اینکه واقعیت محض خداست و بقیه (از جمله آنچه به ما واگذار شده و آن کسانی که از آنها برای کارهایمان کمک می‌گیریم)‌هیچکاره‌اند.

با این دید چند روایت از پیامبر ص و امام صادق ع بخوانیم:

وَ قَالَ ص یَوْماً أَیُّهَا النَّاسُ مَا الرَّقُوبُ فِیکُمْ؟ قَالُوا الرَّجُلُ یَمُوتُ وَ لَمْ یَتْرُکْ وَلَداً

فَقَالَ ص بَلِ الرَّقُوبُ حَقُّ الرَّقُوبِ رَجُلٌ مَاتَ وَ لَمْ یُقَدِّمْ مِنْ وُلْدِهِ أَحَداً یَحْتَسِبُهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانُوا کَثِیراً بَعْدَهُ

ثُمَّ قَالَ ص مَا الصُّعْلُوکُ فِیکُمْ؟ قَالُوا الرَّجُلُ الَّذِی لَا مَالَ لَهُ

فَقَالَ ص بَلِ الصُّعْلُوکُ حَقُّ الصُّعْلُوکِ مَنْ لَمْ یُقَدِّمْ مِنْ‏ مَالِهِ شَیْئاً یَحْتَسِبُهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَ کَثِیراً مِنْ بَعْدِهِ

ثُمَّ قَالَ ص مَا الصُّرَعَهُ فِیکُمْ؟ قَالُوا الشَّدِیدُ الْقَوِیُّ الَّذِی لَا یُوضَعُ جَنْبُهُ

فَقَالَ بَلِ الصُّرَعَهُ حَقُّ الصُّرَعَهِ رَجُلٌ وَکَزَ الشَّیْطَانُ فِی قَلْبِهِ فَاشْتَدَّ غَضَبُهُ وَ ظَهَرَ دَمُهُ ثُمَّ ذَکَرَ اللَّهَ فَصَرَعَ بِحِلْمِهِ غَضَبَهُ. (تحف العقول/47)

دقت کنید: بچه‌هایی که در قیامت ثمره‌ای برای ما نداشته‌اند با بی‌بچه بودن یکی است. مالی که نزد خدا حسابی برای ما ایجاد نکند هرچقدر هم زیاد باشد، با بی‌پول بودن یکی است. قدرتی که برای غلبه بر شیطان به کار نیاید با بی‌قدرت بودن یکی است. یعنی همه واقعیات معیار و محک واقعی بودنشان آخرت است و آخرت هم تنها معیار و محک این است که در نسبت با خدا دیده شده یا نه؟ (سراغ اهل قبور هم که می‌رویم همه چیز فقط لا اله الا الله است: السلام علی اهل لا اله الا الله… کیف وجدتم قول لا اله الا الله…)

روایت دیگری بخوانیم:

وَ قَالَ ص مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الْآخِرَهُ أَکْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ الْغِنَى فِی قَلْبِهِ وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ وَ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یَسْتَکْمِلَ رِزْقَهُ وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ الدُّنْیَا أَکْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللَّهُ الْفَقْرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ شَتَّتَ عَلَیْهِ أَمْرَهُ وَ لَمْ یَنَلْ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا مَا قُسِمَ لَهُ. (تحف العقول/48)

به تعبیر «اکبر همّه» توجه کنید. پیامبر ص با ما راه آمده‌اند، نفرموده‌اند تنها هم و غم انسان. بلکه بزرگترین هم و غم انسان. یعنی به دنیا هم بپرداز اما اکبر هم و غم تو دنیا نباشد. ما الان این طوریم؟ می‌بینید که فقر جلوی چشممان است. نفرمود فقیر می‌شوند، بلکه فقر جلوی چشمشان است، یعنی دائما نگرانیم که آیا دخل و خرج ما جور درمی‌آید؟ دائما امورمان متشتت است، هزارتا کار برای خودمان تعریف کرده‌ایم و نمی دانیم چه می‌خواهیم بکنیم. با همه اینها به آنچه هم که برایمان مقسم کرده بودند نمی‌رسیم!

روایت بعدی خیلی عجیب است:

وَ مَا عَالَ امْرُؤٌ قَطُّ عَلَى اقْتِصَادٍ وَ اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَهِ أَبَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ رِزْقَ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِبُون‏ (تحف العقول/60)

ابتدا می‌فرماید کسی میانه‌روی کند فقیر و عائله‌مند نمی‌شود، بعد یک توصیه عجیب می‌کند بعد ضابطه‌اش را هم می‌دهد. توصیه این است که «اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَهِ» اگر کم آوردی صدقه بده تا پولدار شوی! [قرآن کریم هم به این تصریح کرده: ِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّه‏ (طلاق/7)] ما اگر بودجه کم بیاوریم دیگر صدقه نمی‌دهیم. می‌گوید وقتی پول نداری صدقه بده تا پولدار شوی! (رزق فقط پول نیست، فعلا مصداق واضح را بحث می‌کنم) جای دیگر فرمود: اگر به خدا قرض بدهی اضعافا کثیره به تو برمی‌گرداند «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثیرَهً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُون‏» (بقره/245) (تازه این اضعاف غیر از اجر عمل است: به این آیه دقت کنید: »مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریم‏» حدید/11) آیا باورمان می‌شود؟! ما روی پول حساب می‌کنیم، روی حقوق اداره‌مان حساب می‌کنیم، روی معامله با شخص مقابلمان حساب می‌کنیم، روی کاری که برای کسی کرده‌ایم حساب می‌کنیم. روی وعده بانک حساب می‌کنیم، اما روی خدا چی؟ تازه اینها همه از اوست و خودشان هیچ کاره‌اند.

ادامه‌اش جالبتر است. ما این آیه را شنیده‌ایم که: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» (طلاق/2-3) اما غالبا این طور گمان می‌کنیم که خدا برای متقی گاهی هم روزی را من حیث لایحتسب می‌دهد اما این روایت می فرماید: أَبَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ رِزْقَ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِبُون. خدا در مورد مومنان (کافران این طور نیستند) ابا دارد و پرهیز دارد که از جایی که خودشان حساب می‌کنند روزی بدهد! یعنی ممکن است گاهی این‌چنین بدهد اما در مجموع بنایش بر این نیست. چرا؟ چون بفهمیم که این حسابمان غلط است؛ بفهمیم که روزی با حساب و کتاب من نیست، محصول تلاش من یا محصول عنایت فلان آقا نیست، اگر من مومنم باید بفهمم روزی من فقط دست خداست؛ اگر من باید کار کنم از باب انجام وظیفه است نه از باب اینکه روزی من واقعا وابسته به آن باشد. روزی من فقط به یک چیز وابسته است و آن اراده خداست. ببینید همه این حرفها همان لا اله الا الله است.

آخرین روایت هم که جمع بندی لااله الا الله در زندگی دنیاست از امام صادق ع است: [این مضمون از امام باقرع هم آمده فقط شروعش با عبارت الکمال کل الکمال است (کافی 1/32)]. از امام صادق ع شروع مطلب با دو تعبیر آمده: یکبار با تعبیر «إِنَّهُ لَا یُصْلِحُ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ إِلَّا ثَلَاثَهٌ» (کافی 5/87) یکبار هم با تعبیر «لَا یَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَهَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ ثَلَاثٌ» (محاسن 1/5) همه این تعابیر یعنی همه حرف دین و همه کمال بشر و همه آنچه بشر به خاطرش به دنیا آمده همین سه حرف است:

التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ

وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَهِ

وَ حُسْنُ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعِیشَه.

از آخر به اول برویم:

همه ما در زندگی باید برنامه‌ای برای تدبیر معیشت داشته باشیم،

و البته وقایع خارج از اراده ما هم پیش می‌آید و باید صبر داشته باشیم و تحمل کنیم

و اگر آمده‌ایم که خدایی خدا در عالم را بشناسیم باید دائما فهم خود را از دین عمیق کنیم.

حالا اگر فهممان از دین عمیقتر شد آنگاه می‌فهمیم که:

در مورد معیشت هم آنچه لازم بوده، تدبیر نبوده، تقدیر بوده، یعنی وظیفه‌ات را انجام بده، اما قَدَرش مقدر شده و تو با آن قَدَر بخوبی همراه شو. یعنی همان سخن قبلی: همه کاره خداست، اما نه به معنای اینکه پس دست روی دست بگذار: اگر خدا همه‌کاره است برعهده تو هم وظیفه‌ای تعیین کرده، آن را انجام بده و ثمره را از خدا طلب کن نه از کارت؛

پس اگر هم خدا گاهی باب میلت رفتار نکرد و مقدرش را سختگیری بر تو قرار داد (إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَه‏) صبر داشته باش؛

پس کاری برای ما جز تفقه در دین نمی‌ماند.

خداوند انشاءالله به همگی ما بصیرت برای پیمودن و تبعیت کردن از راه پیامبر اکرم ص عنایت فرماید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



لیست کل یادداشت های این وبلاگ