خلاصه جلسه پنجم (5 محرم 1437- 27 مهر 1394)
در روز عاشورا، در مقاتل در پنچ موقف اسم حضرت زینب س آمده است:
- پس از شهادت حضرت علی اکبر (خود را بر روی جنازه می اندازد، امام او را بلند کرده به خیمه برمیگرداند) ارشاد مفید 2/106
- هنگام وداع امام با علی اصغر (حضرت زینب بچه را می آورد و می گیرد) لهوف/168
- قبل از شهادت عبدالله بن حسن (از دست حضرت زینب فرار میکند و خود را به امام در گودال قتلگاه میساند) تاریخ طبری 5/451 ؛ لهوف/173
- آخرین لحظات حیات امام در گودال قتلگاه (عمرسعد به گودال قتلگاه نزدیک میشود و حضرت زینب در این لحظه به عمر سعد خطاب میکند: ایقتل ابوعبدالله و انت تنظر الیه) تاریخ طبری 5/452
- هنگام هجوم به خیمهها، قصد کشتن امام سجاد را میکنند، خود را روی امام انداخته، میگوید: والله لایُقتَل حتی اقتل (المنتظم 5/341 ؛ اخبار الدول و آثار الأُوَل 1/323)
در این موارد، در خصوص سهتای اول نکته خاصی از حیث موضوع ما به ذهنم نمیرسد. آخری، بحث وظیفه در دفاع از امام زمان است که مرد و زن نمیشناسد و در مسیر باز هم این اقدام تکرار میشود (قابل مقایسه با اقدامات حضرت زهرا س) اما مورد چهارم مقداری بحث دارد. مساله این است که با توجه به خباثت عمرسعد چرا حضرت چنین جملهای به او میگوید؟ برخی گفتهاند میخواسته احساسات خویشاوندی وی را تحریک کند اما به نظر میرسد مطلب عمیقتر باشد.
در برخی نقلها در ادامه جمله حضرت زینب، راوی میگوید: «فکانی انظر الی دموع عمر و هی تسیل علی خدیه و لحیتیه؛ و صرف بوجهه عنها.» (تاریخ طبری 5/452 ؛ مقتل خوارزمی 2/35 ؛ الکامل فی التاریخ 2/572 ؛ البدایه و النهایه 8/187 ؛ بحارالانوار 45/55)
[برخی نقلها هم این طور ادامه دادهاند: فلم یجبها عمر بشیء؛ فنادت ویحکم اما فیکم مسلم؟! فلم یجبها احد بشیء (ارشاد 2/112 ؛ و انساب الاشراف 3/409) لازم به ذکر است در معدودی از نقلها (لهوف/175) جملات حضرت زینب قبل از این واقعه را آورده (خرجت زینب من باب الفسطاط و هی تنادی: وااخاه! واسیداه! .ا اهل بیتاه! لیت السماء انطبقت علی الارض، و لیت الجبال تدکدکت علی السهل) اما جملات بعد که عمر سعد را خطاب قرار میدهد نیاوردهاند.]
به نظر میرسد این اقدام حضرت، اولین استفاده حضرت است از گریه برای هدایت. (استفاده از گریه برای هدایت ظاهرا اول بار از حضرت زهرا س شروع شد (گریه اش مانع خواب [خواب غفلت] مردم میشد). اما برای توضیح این مطلب ابتدا باید مقدماتی بیان شود:
مقدمات فهم چگونگی استفاده از گریه برای هدایت:
- برای درک حقیقت گریه ابتدا مفهوم نحوه وسیله قرار گرفتن امور برای حرکت الی الله و چگونگی اینکه عمل من موجب قرب من به خدا میشود باید معلوم شود (تبیین آیه وابتغوا الیه الوسیله)
- عملی که خدا دستور داده [مثلا نماز] چون دستور خداست خواسته خداست لذا عین اتصال به خدا و شانی از شئون او میشود و وقتی من آن را انجام دادم من دستور خدا و خواسته خدا را در عالم محقق کردهام و لذا از این حیث به خدا متصل شدهام. هرچه این عمل اتصالش به خدا آگانهتر باشد، اثرگذاریش در رشد معنوی من بیشتر است (مفهوم حضور قلب در نماز) اما حتی غیرآگاهانهاش هم اثرگذاری دارد.
- هر چه عمل طولانیمدتتر باشد اثرگذاریش بیشتر است. لذا در ماه رمضان معنویت ما بیشتر میشود (چند ساعت است) و خوابش هم عبادت است (چون در کل روز در اتصالیم) و در حج تمتع معنویت خیلی بیشتر است (چون چند روز این واجب به طور ممتد ادامه دارد)
- البته همان طور که واجب اتصال به خداست، عمل حرام اتصال به شیطان است و گسستن از خدا؛ لذا روایت داریم قریب به این مضمون که روزهدار در عرش است مادام که غیبت نکرده است (غیبت از باب مثال گناه است و ظاهرا خصوصیت ندارد)
- خاصیت مستحب به اندازه واجب نیست (لذا هزار مستحب جای یک واجب را نمیگیرد) زیرا در واجب فقط اراده خدا لحاظ شده (خدا گفته و باید بگویی چشم) اما در مستحب اراده ما هم لحاظ شده (خدا گفته اما تو هم باید دلت بخواهد) پس اتصالش به خدا ضعیفتر است. لذا بسیاری از مستحبات برای ما، برای پیامبر واجب است (مثل نماز شب) و اساسا اگر مطلب درست فهمیده شود، هرچه واجبات برای انسان بیشتر باشد امکان رشد سریعتر میشود (و البته به تبع آن امکان سقوط هم شدیدتر میشود زیرا عمل نکردن به آن گناه است و اتصال به شیطان)
- به همین مناسبت اشاره این نکته، به مناسبت موضوع بحث، بد نیست و آن اینکه زنان در هنگام حضور در جامعه یک مزیت معنوی نسبت به مردان دارند و آن این است که حضور اجتماعی آنها همواره با یک واجب گره خورده است (حجاب) لذا حضور زن در جامعه، هم امکان رشد سریعتر را برای او (و نیز دیگران) مهیا میکند و هم امکان سقوط شدیدتر را. [شاید بدین علت است که در خصوص حضور زنان در جامعه تاکید وییهای برعفت شده است چنانکه در داستان دختران شعیب در جلسات قبل اشاره شد]
- در میان وسیلههای الی الله، (مانند نماز و روزه و …) ولایت اسرع است (و لا نودی بشیء کما نودی بالولایه). شاید علتش این باشد که عنصر حضور قلب خودبخود در این وسیله حاضر است (در نماز و … باید توجه خاص به خرج دهیم برای حضور قلب؛ اما امام به عنوان یک انسان معنوی همین که در مقابل ما باشد خودبخود محضر را الهی میکند.
- در جایی که خود امام حاضر است که بستر برای ارتباط روحی بسیار آماده است؛ اما جایی که او را نمیبینیم چگونه به او متصل شویم (که او وسیله اتصال ما به خدا شود)؟ گریه یکی از کارکردهای مهمش این است که اتصال میآورد. انسان در جایی و برای کسی میگرید که اتصال و پیوند روحی نسبتا شدیدی با او برقرار کرده باشد (انسان بر مرگ عزیزان خود میگرید اما بر مرگ غریبهها غالبا نمیگرید). اگر با گریه به امام متصل شدیم امام وسیله میشود به خدا متصل شویم. لذاست که گریه بر اباعبدالله و سایر اهل بیت علیهم السلام این اندازه معنویت میآورد.
- شاهد بر اینکه گریه بر امام حسین ع دقیقا مصداق وسیله و عمل دینی است مقایسه دو دسته روایاتی است که با عبارت «کل عین باکیه یوم القیامه الا» شروع شده است. در برخی از اینها مستثنا، اعمال دینی مانند «عین بکت من خشیه الله، غضت عن محارم الله، باتت ساهره فی سبیل الله» آمده (خصال 1/98 ؛ وسائل الشیعه 7/241) و در برخی دیگر مستثنا از باب کرامت الهی که به گریه کننده حسین اعطا شده است «عین من اختصه الله بکرامته و بکی علی ما ینتهک من الحسین و آل محمد ص » دانسته شده است (خصال 2/625) با توجه به وجود حصر در هر دو تعبیر، معلوم میشود این دو یکی هستند و گریه بر امام حسین ع انسان را اهل عمل صالحی که موجب مغفرت است میکند. (لذا انشاءالله بعدا خواهیم گفت که گریه دروغین قرب نمیآورد و بحث تباکی را مطرح خواهیم کرد)
خلاصه جلسه ششم (6 محرم 1437- 28 مهر 1394)
اهل بیت با این وضعیت فجیع شهید شدند تا ابتدا یک تاثر عاطفی در ما ایجاد کند تا در ادامه این تاثر روحی، روحمان با روح ایشان پیوند بخورد و گریهای ارزش دارد که این تاثر عاطفی را ادامه دهد و به پیوند روحی برسد که علامت این پیوند روحی، عمل کردن و تبعیت کردن از اهل بیت خواهد بود. در واقع، اگر افق گریه در افق تاثر عاطفی بماند و تداوم نداشته باشد این گریه خاصیتی ندارد؛ اما اگر تداوم داشته باشد، آن اثرات عظیم که در روایات برای گریه بر اباعبدالله ع مطرح شده بر آنها مترتب خواهد شد. که در ادامه شواهد این ادعا ارائه خواهد شد. اما این مقدمات برای این بود که چرا خضرت زینب چنان خطابی به عمر سعد کرد؟ ظاهرا حضرت اشکها را در چشمان عمر سعد (مرتبه تاثر عاطفی که شاید به خاطر خویشاوندی در وی حاصل شده بود) را دیدند و همین را خواستند مسیری قرار دهند که عمر سعد را از حد یک تاثر عاطفی به سمت پیوند روحی سوق دهند و قطعا اگر عمرسعد در همانجا توبه کرده بود توبهاش مقبول میشد با توجه به:
اولا کرامت امام ع
ثانیا سابقه حر
ثالثا آنچه در برخی نقلها در مورد شمر گفته میشود که وقتی بر سینه حضرت نشسته بود حضرت از او خواست توبه کند و وعده بهشت را داد با آن همه جنایاتی که تا آن لحظه کرده بود.
اما اینکه ادعا کردیم گریهای که از تاثر عاطفی فراتر نرود (که علامتش این است که عمل در راستای امام را به همراه نیاورد) خاصیتی ندارد، چند شاهد دارد:
- گریه عمر سعد
- گریه آنکه خلخال از پای دختر امام حسین ع میکشید. امالی صدوق/ 228
- گریه کوفیان که امام سجاد ع از گریه آنان متعجب شد و حضرت زینب آنها را مذمت کرد و اثری بر این گریه آنها مترتب ندانست. بحارالانوار 48/108
با مثال فوق، در واقع مورد دیگری از رفتارهای اجتماعی حضرت زینب در مسیر را نشان دادیم: اینکه در هنگام ورود به کوفه، گریه کوفیان را مذمت کرد و تبیین کرد چنین گریههایی خاصیت ندارد. توجه شود بیان این نقد بر گریه کوفیان از جانب یک زنی که داغدار اصلی است و علیالقاعده انتظار میرود گریه آنها را نوعی تسلیت به خود قلمداد کند و از آن استقبال کند) موثرتر است در فهم حقیقت گریه و کارکردهای واقعی و دروغین گریه در دینداری.
تا اینجا نتیجه شد که در گریه آنچه مهم است ارتباط روحی است نه صرف تاثر عاطفی؛ یعنی اگر تاثر عاطفی به پیوند روحی منجر نشود فایده ندارد. اشکالی که میماند اینکه تباکی که در روایات آمده چیست. خلاصه پاسخ این است که تباکی در جایی است که ارتباط روحی برقرار شده اما اشک سرازیر نمیشود، نه اصلا ارتباط نباشد (علامت ارتباط، همراهی و علامت عدم ارتباط، عدم همراهی با امام است)
سه دسته روایات ناظر به بکاء و تباکی بر اباعبدالله آمده. و همگی از امام صادق ع است. و همه اینها ناظر به این است که کسی شعر بگوید و دیگران را بگریاند بهشت میرود (از رقم 50 نفر شروع میشود تا میرسد به یک نفر را بگریاند، سپس اینکه خودش بگرید). صالح بن عقبه از ابوهارون مکفوف که روایت میکند که انتهای این حالت کسی است که خودش بگرید ولو در حد بال مگس (جناح بعوضه). خود صالح بن عقیه مستقیم از امام روایت میکند و آخرش میگوید اگر بگرید و گمان میکنم که فرمود «یا تباکی کند». اما روایتی که از ابوعمار نقل شده، بعد از اینکه خودش بگرید گفته است «أو تباکی» نکته مهم اینکه در همه اینها محل بحث سرودن شعر و گریاندن یا گریستن یا تباکی است. سرودن شعر نشان میدهد یک ارتباط روحی با امام برقرار شده منتها ممکن است توان شاعریش ضعیف باشد و اشک کسی درنیاید. خواستهاند بگویند خود قطره اشک مهم نیست بلکه آن ارتباط روحی مهم است که اگر پیوند برقرار شد اما قطره اشک نیامد غصه نخورید. (سه دسته روایات فوق در ثواب الاعمال ص84-85 ؛ کامل الزیارات/ 104-105 آمده و روایت ابوعمار در امالی صدوق/141 نیز آمده است. بقیه کتب عمدتا از این سه نقل کردهاند)
خلاصه جلسه هفتم (7 محرم 1437- 29 مهر 1394)
نکته اصلی بحث دیروز (استفاده حضرت زینب از گریه عمر سعد برای هدایت وی) این است که از کوچکترین نقطه قوت احتمالی هرکس (ولو بدترین انسان) برای هدایت وی استفاده کنیم تا حجت بر ما و بر او تمام شود.
محور اصلی بحث امروز: چگونه زن و مرد نقش اجتماعی خود را ایفا میکنند اما در دو مدار کاملا متفاوت (چگونه میتوان هم انسان بودن و هم زن بودن را در ایفای نقش اجتماعی نشان داد (توجه شود مصداق قبلی اقدام حضرت، مصداقی بود که زن و مرد ندارد؛ یعنی نکته فوق، هم برای زنان صادق است و هم برای مردان (نکتهای ناظر به بعد انسانی است که در این جهت فرفی بین زن و مرد نیست) اما آیا میتوان مصدایقی نشان داد که وظیفه اجتماعی واحد باشد اما مدار و نحوه نقشآفرینی متمایز شود؟
امروز دو نکته در این زمینه مطرح شد:
1) برای حل مساله به نکته بسیار مهمی باید توجه کرد: مگر دفاع از امام هر انسانی واجب نیست؟ چرا حضرت زینب اقدام نکرد و چرا امام حسین به زنانی که میخواستند به میدان بروند میفرمود جهاد بر زنان واجب نیست؟ مگر جهاد دفاعی آن هم دفاع از امام، مرد و زن دارد؟
پاسخ: در آمدن زنان در کاروان، قرار بوده اصل هدف امام را به روش زنانه تعقیب کنند. هدف اصلی امام، معرفی صحیح دین (اسیر بسیره جدی و ابی) و امر به معروف و نهی از منکر بوده است. انجام این کار به نحو مردانه و زنانه فرق میکرده، در واقع اصل این وظیفه برعهده مردان بوده اما مقداری از آن را که اصلا مردی نمیتوانست انجام دهد بر دوش زنان بوده است: امام برای آگاهسازی سه منطقه اصلی جهان اسلام قیام کرد: حجاز و عرلق و شام. دوتای اول را خودش میتوانست و توانست و اقدام کرد، اما سومی را به هیچ وجه نمی توانست چنانکه امام علی ع و امام حسن هم نتوانستند با توجه به نفوذ قوی بنی امیه در آنجا. تنها راه ممکن این بود که در قالب اسرا وارد شوند و دو وظیفه فوق را انجام دهند. معنی ان الله شاء ان یراهن سبایا نه فقط اشاره به علم غیب، بلکه اشاره به وظیفهای بود که بر دوش اهل بیت بود که جز با اسارت، امکان حضور فعال آنها در شام میسر نبود. و یک زن مثل حضرت زینب است که میتواند علیرغم این همه مصیبت، انجام این وظیفه را برعهده گیرد. (مردها در شرایط عادی امکان رفتن نداشتند و آنانکه بودند باید برای امام شهید میشدند، اما زنان به عنوان اسیر چرا)
نکته بسیار مهم: اشتباهی از زمان شریعتی رایج شد که شهادت را بالاترین هدف معرفی میکرد. در حالی که انجام وظیفه از شهادت مهمتر است و این کاری بود که حضرت زینب و امام سجاد انجام دادند.
2) به هر حال، سر حضرت را همان موقع فرستادند ولی کاروان را فردا نزدیک ظهر حرکت دادند. مطلب دیگری که از حضرت زینب مشاهده شد این است که وقتی به پیکر حسین ع رسیدند زینب فریاد برآورد:
- قَالَ قُرَّهُ بْنُ قَیْسٍ فَلَمْ أَنْسَ قَوْلَ زَیْنَبَ ابْنَهِ عَلِیٍّ ع حِینَ مَرَّتْ بِأَخِیهَا صَرِیعاً وَ هِیَ تَقُولُ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلِیکُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ قَتْلَى تَسْفِی عَلَیْهِمُ الصَّبَا
نکته مهم در این داستان این است که راویان مختلفی که این را نقل کردهاند (هم قره بن قیس و هم حمید بن مسلم که هر یک با تعابیر مختلف جملات حضرت را نقل کردهاند) در ادامهاش گفتهاند: فَأَبْکَتْ والله کُلَّ صَدِیقٍ وَ عَدُوٍّ.
اولا باید توجه کرد که این اقدام حضرت زینب با دستور امام منافاتی ندارد. دستور امام این بود: (إِنِّی أَقْسَمْتُ فَأَبِرِّی قَسَمِی لَا تَشُقِّی عَلَیَّ جَیْباً وَ لَا تَخْمَشِی عَلَیَّ وَجْهاً وَ لَا تَدْعِی عَلَیَّ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ إِذَا أَنَا هَلَکْتُ) در نقلهایی هست که النساء لطمن وجوههن و زینب چنین ندا کرد. پس او نه گریبان چاک کرد نه صورت خراشید. حضرت هم فرموده بود ناله به عز و جز نکن، نفرموده بود فریاد غلبه سر نده.
و ثانیا این فریاد حضرت زینب، فریاد پیروزی بود زیرا راویان مختلف گفتهاند :ابکت (نه بکی) یعنی همه را گریاند. در میان مردان، هرکسی که در جنگ پیروز میشود خندان است و کسی که شکست خورده گریان است. اما حضرت زینب با فریادش، مردان دشمن را که تا دیروز میخندیدند گریاند و این یعنی، اثبات پیروزی امام را به آینده تاریخ واگذار نکرد بلکه در همان صحرای کربلا و در حضور همان دشمنان پیروزی عاشورا را اثبات کرد. به نظرم این از نمونههای مهم این مطلب است که زنی وظیفه اجتماعی خود (پیروزی بر دشمن) را انجام می دهد اما به سبکی زنانه. پیروزی بر دشمن با سلاح، سبک مردانه پیروزی است (که امام زنان را در این موقف نهی کرد) اما گریاندن دشمن، یعنی اثبات پشیمانی دشمن، و این یعنی شکست حقیقی دشمن. اگرچه دشمن تا دیروز میخندید اما هنوز از کربلا بیرون نرفته، گریه کرد؛ و خودش گریه نکرد بلکه زینب او را گریاند.
خلاصه جلسه هشتم (8 محرم 1437- 30 مهر 1394)
ابتدا مروری شد بر محورهای مطرح شده و باقیمانده:
محورهای مطرح شده:
- شب عاشورا: آمادگی نظری و عملی برای قبول مسئولیت
- روز عاشورا:استفاده از گریه برای هدایت
- فردای عاشورا: گریاندن دشمن و اثبات پیروزی امام در همان صحنه کربلا و رسوا کردن نفاق دشمن (که ادعای دینداری میکرد و میگفت یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری)
محورهای باقی مانده:
- آیا حضرت زینب سر به کجاوه کوبید؟
- برداشتن معجر
- حیای فراوان در هنگام حضور اجتماعی (خفره بودن در سخنرانی کوفه و متنکره نشستن در مجلس ابن زیاد)
- خطبه کوفه و نکات آن
- دفاع از جان امام سجاد در مجلس یزید
- خطبه در مجلس ابن زیاد و نکات آن
- مراقبت از قافله و ناتوانان قافله در مسیر تا شام
- دفاع از فاطمه صغری در مجلس یزید
- خطبه مجلس یزید و نکات آن
- بازگشت به مدینه و تکمیل پیام امام در خود مدینه (امام در مدینه تا بود کسی به پیامش توجه نکرد اما حضرت زینب افشاگریهایی کرد که آخر ظاهرا از مدینه تبعیدش کردند)
بحث امروز عمدتا به مساله برداشتن معجر گذاشت. اجمالا برداشتن چادر از سر زنان مسلم است (گاه تعبیر ملحفه است و گاه تعبیر ثوب؛ اما ثوب اینجا به معنای چادر است زیرا میگوید ثوب را ینتزعون من ظهرها و یغلبن علیها. اینکه از پشت سر بکشند و بتوانند بر زن غلبه کنند در به چنگ آوردن آن، در مورد چادر معنی دارد اما در مورد پیراهن باید از سر درآورده شود وگرنه پیراهن پاره که ارزشی ندارد) اما در مورد اینکه مقنعه هم برداشتند یا خیر (که سر برهنه شوند) برخی شواهد هست و البته معدود شواهدی هم برخلافش هست که در جلسه بحث شد.
خلاصه جلسه نهم (9 محرم 1437- 30 مهر 1394) (آخرین مجلس)
1) در مورد ورود اهل بیت به کوفه مطلبی باقی ماند که «آیا حضرت زینب سر به کجاوه کوبید؟» این مطلب از این جهت اهمیت دارد که تنها مستند قمهزنی اشاره به این واقعه است و ادعای ما این است که نه به لحاظ صغروی و نه به لحاظ کبروی چنین مستندی قابل دفاع نیست:
به لحاظ صغروی: اصل واقعه بشدت مشکوک است زیرا:
- اولین نقل آن، خبر مسلم جصاص در منتخب طریخی (متوفی 1085) است که اولا کتاب تاریخی نیست بلکه صرفا بیان مرثیه است بدون سند، ثانیا چرا در هیچ متنی در این همه مقاتل قبلی یافت نشده، ثالثا محدث نوری (در لولو و مرجان/287) و شیخ عباس قمی (در منتهی الامال/483) هم اعتبار کلی اصل کتاب را به چالش کشیدهاند (که مشتمل بر ضعیف و غیرضعیف است) و هم اعتبار خاص این خبر را با توجه به قرائن درونی (بند بعدی) (به نقل از الصحیح من مقتل سیدالشهداء پاورقی ص55)
- با توصیه حضرت در شب عاشورا و نیز اشعاری که در این راستا به حضرت نسبت داده شده، با مقام صبر و رضای حضرت منافات دارد.
- ظاهر عمده اخبار این است که اهل بیت چه در مسیر کربلا تا کوفه و چه در مسیر کوفه به شام بر شتران بدون هرگونه زیرانداز سوار شدهاند چه رسد به کجاوه، که حضرت بخواهد سر از پرده کجاوه درآورد و سر امام را بر روی نیزه ببیند. هم خود اخبار نقل کاروان، و هم اخباری که بر آمدن و مشاهده آنها توسط مردم، اینکه مکشفات الوجوه بین الاعداء بودهاند و هم اعتراضات شدید حضرت زینب به یزید که زنان تو در پرده باشند و دختران رسول خدا در معرض انظار همگان و… همگی موید این است. (البته تنها در دو نقل سنی (اخبارالطوال/259 و بغیه الطلب فی تاریخ الحلب 6/2630) ادعا شده که «عمرسعد آنها را فی المحامل المستوره علی الابل آورد که به نظر میرسد در راستای خبرسازیهای زمان یزید است که سعی در توجیه واقعه و نفی اهانتها داشتهاند)
- [ اگرچه در مورد همزمانی انتقال سر امام به شام با انقتال قافله اهل بیت اختلاف است اما در مورد انتقال از کربلا به کوفه تمام نقلها این است که سر امام ع را همان روز عاشورا فرستادند و کاروان فردا حرکت کرد. پس چگونه حضرت زینب قبل از کوفه سر امام را بر نیزه دید؟. این را در جلسه ذکر نکردهام]
به لحاظ کبروی: به فرض که حضرت زینب س چنان کرده باشد، بروز یک واکنش طبیعی تحت فشار روحی، مجوز همان کار برای دیگران در شرایط عادی نمیشود. به علاوه که فرق است بین سر به دیوار کوبیدن و استفاده از اسلحه (شمشیر) برای خون جاری کردن از سر.
درباره خطبههای حضرت زینب در جمع کوفیان، در مجلس ابن زیاد و در مجلس یزید نقاط مشترکی وجود دارد که ابتدا اشاره میشود و بعد هریک بتفصیل:
- همگی با حمد و صلوات شروع میشود (یعنی از موضع توحیدی میخواهد تحلیل کند)
- در همگی اثبات پیروزی امام و اهل بیت و شکست یزیدیان از منظر توحیدی انجام میشود.
- همگی مشتمل بر نهی از منکر (افشاگری علیه دستگاه اموی و این واقعه) است
- در همگی نحوه بروز شجاعت یک زن متجلی میشود
2) حیای فراوان در هنگام حضور اجتماعی («خفره» بودن در سخنرانی کوفه و «متنکره» نشستن در مجلس ابن زیاد)
3) خطبه کوفه و نکات آن (علاوه بر نکات فوق، جامعه شناسیای از کوفیان ارائه میشود گه چه شد که منافق در میان شما بردنه شد. چون بدنه اصلی شما دو گروه ماند: الصلف النطف (لاف زن متزلزل) و الصدر الشنف (سینههای کینهجو) یعنی مقایسه بین خواص جامعه خودی (که سستانگاری کردند) و خواص جامعه دشمن. و در واقع شرحی است بر اسنکه چگونه جامعه دینی به عذاب صعد مبتلا میشود
4) دفاع از جان امام سجاد در مجلس ابنزیاد (به نحوی است که خود ابنزیاد تردید نمیکند که اگر بخواهد امام را شهید کند باید ابتدا حضرت زینب را شهید کند.
5) خطبه در مجلس ابن زیاد و نکات آن
- اثبات پیروزی خود از نگاه توحیدی و اخروی (ما رایت الا جمیلا… فانظر لمن الفلج یومئذ)
- شجاعت بینظیر در رسوا کردن (هبلتک امک یابن مرجانه)
- رسوا کردن دشمن در مدار زنانه: لعمری لقد قتلت کهلی … فان کان هذا شفائک فقد شفیت)
6) مراقبت از قافله و ناتوانان قافله در مسیر تا شام
- در مجلس ابن زیاد یکبار قبل از حضرت زینب، امام سجاد و سپس فاطمه صغری با بیان عباراتی اشک دشمن را درمیآورند. اما فعلا با کارهای حضرت زینب کار داریم:
7) دفاع از فاطمه صغری در مجلس یزید، نهایتا در مدار زنانه: (انت امیر و تشتم ظالما و تقهر بسلطانک)
8) خطبه مجلس یزید و نکات آن
- اثبات تفصیلی پیرئزی خود و شکست یزید با توجه به مولفههای توحید و نبوت و معاد
- افشاگری حکومت یزید در کلیتش و تبیین معنای عدل در این حکومت (امن العدل)
- اشارهای ضمنی به افشاگری اصل انحراف سقیفه (و سیعلم من سول لک و مکنک من رقاب المسلمین) و نشان دادن اینکه اگر عاشورا جدی گرفته شود، سقیفه به چالش میافتد.
- ابراز شجاعت جدی با تحقیر فراوان یزید (انی لاستصغر قدرک و استعظم تقریعک و استکثر توبیخک …)
9) بازگشت به مدینه و تکمیل پیام امام در خود مدینه (امام در مدینه تا بود کسی به پیامش توجه نکرد اما حضرت زینب افشاگریهایی کرد که آخر ظاهرا از مدینه تبعیدش کردند)
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته