بسم الله الرحمن الرحیم
تاملی مجدد در پاسخهای جناب آقای دکتر پایا
فصلنامهی «علوم انسانی اسلامی صدرا» سؤالاتی را در اختیار برادر گرامی، جناب آقای دکتر پایا، بهعنوان یکی از مخالفان «علمدینی» قرار داده بود؛ ایشان پاسخی دادند و پاسخهای ایشان در اختیار بنده، بهعنوان یکی از مدافعان این مسأله گذاشته شد و حقیر نقدهای خود را مطرح کرد؛ و ایشان مجدداً متن مفصلی را به پاسخ این نقدها اختصاص دادند که مجموعه این سه در شماره قبلی فصلنامه مذکور منتشر شد. دوباره از بنده خواسته شد که این پاسخ را مورد نقد و بررسی قرار دهم تا ایشان نیز به نوبه خود مجددا نقدهای بنده را به چالش بکشند و انشاء الله این گفتگو تا نزدیک شدن هرچه بیشتر افقها به همدیگر ادامه یابد.
در ابتدا از جناب آقای دکتر پایا که در این تبادلنظرهای نقادانه مشارکت میکنند و نیز از دست اندر کاران فصلنامه، به ویژه آقای معینیپور که زمینه این گفتگو را فراهم کردند تشکر میکنم و امیدوارم که این گفتگوها ثمراتی هم برای طرفین و هم برای جامعه علمی در برداشته باشد و برای اینکه این امیدواری واقعبینانه باشد، قبل از ورود در بحث، تذکر نکاتی را در باب چگونگی به ثمر رسیدن گفتگو لازم میبینم:
بسیار میشود که این گونه گفتگوها - که گاه نام مناظره بر آن مینهند- صرفا وجهه جدلی به خود میگیرد و طرفین جز غلبه بر رقیب دغدغهای ندارند. اگر بخواهیم گفتگوی ما چنین حالتی نداشته باشد باید دغدغه کشف هرچه بیشتر حقیقت را در قالب تضارب آراء تعقیب کنیم و این اقدام اگر نخواهد در حد شعار باقی بماند نیازمند اقداماتی از جانب طرفین است. وقتی دو نفر علیرغم اختلافنظری که دارند با هم به گفتگو مینشینند و هدفی ورای جدل در نظر دارند، علیالقاعده باید فرض را بر این گذاشته باشند که مشترکاتی با هم دارند که با تکیه بر آن مشترکات میخواهند بر اختلافات خود فائق آیند؛ تا هرکس، یا خطا (یا خطاها)ی موجود در نظر خود را دریابد، و یا خطا (یا خطاها)ی رقیب را به وی نشان دهد. به لحاظ روانشناختی، پیشفرض اولیه هر یک از طرفین چنین گفتگوهایی این است که سخن خود را صحیح میداند و خطا را در سخن رقیب خود جستجو میکند. اگر طرفین از این پیشفرض عبور نکنند، یا فقط از رقیب خود انتظار کنار گذاشتن این پیشفرض را داشته باشند، قطعا حاصل گفتگو جز مجادله نخواهد بود؛ چرا که توان عظیم انسان در توجیهگری قابل انکار نیست.
برای عبور از این پیشفرض بهترین راهی که به ذهن میرسد، این است که هرکس در نقد و بررسی دیدگاه مخاطب دو کار انجام دهد. اول اینکه بر موارد اشتراک فیمابین، که مهمترین محل امید طرفین برای تفاهم است، انگشت بگذارد و فقط بر کوس مخالفت نکوبد؛ و دوم اینکه مسائل مورد اختلاف را اصلی و فرعی کند؛ و در این اصلی و فرعی کردن، سوال و اعتراض اصلی خود بر نظر رقیب را بسیار شفاف سازد تا هم رقیب و هم ناظران بیرونی دریابند که محل اصلی اختلاف چیست و در چه صورت، این اختلاف رفع خواهد شد. من یادداشت قبلی خود را بر همین اساس تنظیم کردم: ابتدا به موارد اشتراک اشاره کردم، سپس چهار انتقاد اصلی خود را بیان کردم و سپس تفصیل این انتقادات را در نقد عبارات دکتر پایا نشان دادم.
در همین راستا وقتی یکی از طرفین مطلبی را به عنوان محل اشتراک و توافق خود و مخاطبش مطرح میکند، علیالقاعده مخاطب نباید همان مطلب را به عنوان نقدی بر دیدگاه فرد اول مطرح نماید؛ مگر اینکه نشان دهد واقعا شخص مذکور به آن مطلب ملتزم نبوده است. متاسفانه دکتر پایا در پاسخ خود در موارد متعددی سخنانی را (مثلا در باب اهمیت چندصدایی یا نقدپذیری) مطرح کردهاند که به مخاطب القا میشود گویی اینها زوایایی از موضع ایشان است که بنده با آنها مخالفم و این خلاف انصاف است؛ بگذریم که سخنی در این باره نگفتند که آیا اشتراک دیگری میبینند که بتواند مفاهمه را بیشتر کند؟ همچنین به نظر میرسد در جوابیه ایشان، به جای تمرکز بر اشکالات اصلی و ارائه پاسخی واضح به آنها، در قالب پاسخگویی به تکتک جملات بنده، دوباره باب توضیح مباحث قبلی گشوده شده، پاسخی که حاوی تکرار مکررات فراوان است و با این حال، باز اشکالات اصلیای که مطرح بوده بیپاسخ باقی مانده است.
بنده بر همین اساس بحث را ادامه میدهم یعنی ابتدا مجددا اشارهای به اشتراکات خواهم کرد و در ادامه با اینکه به نظر میرسد اغلب پاسخهایی که در خصوص 17 نقدِ تفصیلی حقیر داده شده، ناکافی و قابل مناقشه است، اما بحث را فقط روی اختلافات اصلی متمرکز خواهم ساخت و فقط به آن نکات تفصیلی مرتبط با اختلافات اصلی، در ذیل همین اختلافات خواهم پرداخت تا هم مخاطب عمومی دچار سردرگمی نشود و هم خودمان بهتر بتوانیم بر این اختلافات فائق آییم. در مسیر بحث نیز هرجا که به نظرم رسید میتوان افقهای بحث را به هم نزدیک کرد بر آن تاکید خواهم کرد. ضمنا نشر مطالب قبلی در شماره 9 «فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا»، امکان ارجاع دقیق مطالب را میسر کرده و شماره صفحاتی که در پایان نقلقولها خواهد آمد، بر اساس مطالبی است که در آن شماره از فصلنامه در اختیار همگان قرار گرفته است.
مطلب مورد قبول در کلام ایشان که در یادداشت قبلی اشاره شد این بود که ایشان در مقاله اول خود گفته بودند که:
«علوم انسانی و اجتماعی، از وجهی علم به شمار میآیند و از وجهی تکنولوژی. وجه علمی به معنای ارائه شناخت عینی از واقعیت است که چون معیارش خود واقعیت است، اسلامی و غیراسلامی ندارد؛ لذا علوم انسانی و اجتماعی از وجه علم بودنشان (یعنی از این جهت که کاشف از واقعیت هستند)، به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم نمیشوند. اما در بعد تکنولوژی، هدف تکنولوژیها، از هر سنخ که باشند، دستیابی به شناخت حقیقی از واقعیت نیست؛ بلکه معیار موفقیت در تکنولوژیها، کارآمدی است. کارآمدی، معیاری پراگماتیکی است و با ملاحظات ارزشی کاربران آن ارتباط وثیق دارد. علوم انسانی و اجتماعی، زمانی که در وجه تکنولوژیکشان به کار میروند، وظایفی را که ابداع کنندگان یا کاربران در نظر دارند، برآورده میسازند. این وظایف، عمدتا عبارت است از کنترل و هدایت رفتار افراد و گروهها. لذا از وجه "تکنولوژی"شان، میتوانند اسلامی و بومی باشند، هرچند در همین وجه هم به دلیل وجود نیازهای مشترک، امکان استفاده با ملاحظاتی وجود دارد.»
نکته دیگری که فکر میکنم مورد توافق باشد، باور به آثار مثبت نقد و چندصدایی در عرصهی انسانهای غیرمعصوم است. ایشان بیان میکنند که:
«برای آشکار شدن نقصها و خطاها، ضروری است همه حدسها و گمانههای آدمیان (که به واسطه آن که محصول تواناییهای ادراکی موجوداتی غیرمعصوم و خطاپذیر و با قابلیتهای محدودند، نمیتوانند معصوم و خالی از خطا و بی نقص باشند) در حیطه عمومی در معرض نقد و ارزیابی قرار گیرد. ... هر چه محیطی که نقادی در آن صورت میگیرد در بردارنده اندیشههای متنوعتر برخاسته از دیدگاههای متفاوت با پیش زمینههای مختلف باشد، شانس آن که نقص و خطای حدس و گمانه پیشنهادی آشکار شود، افزایش مییابد.» (ص402)
بنده نیز با اندک اختلافی همین مطالب را باور دارد. به تعبیر دیگر، بنده به ضرورت و اهمیت نقد در پیشرفت دانش بشریِ انسانهای غیرمعصوم اذعان دارد و اگر چنین نبود که وارد این گفتگو نمیشد. بنده نیز همانند هر عاقل غیرمعصوم دیگری، احتمال وقوع خطا در اندیشههای خود (از جمله در درک خود از گزارههای متون دینی) را منتفی نمیداند. اما این سخنان به معنای آن نیست که ضرورتا ملتزم به همه دعاویای باشم که به نام عقلانیت نقاد معروف شده و آقای دکتر پایا خود را مدافع آن میدانند. به تعبیر دیگر، هیچ تلازمی بین باور به اهمیت و ضرورت نقد و توجه به آراء دیگران در پیشرفت علمی انسانهای غیرمعصوم، با باور به رویکرد متعینی که نام عقلانیت نقاد بر خود نهاده، وجود ندارد و چنین نیست که فقط هرکس پیرو این مکتب فکری باشد، به اهمیت و ضرورت نقد قائل باشد.
از همینجا وارد اختلافات خود با ایشان میشوم. اهم اختلافات همانهایی است که در یادداشت قبلی اشاره شد و اکنون فقط میخواهم نشان دهم که آیا واقعا پاسخ موجهی به آنها داده شده است یا خیر؟ اشکالات اصلی بنده بر رویکرد دکتر پایا، به عنوان یکی از منتقدان امکان علم دینی، چهار اشکال بود:
(1) انحصار روش کشف واقعیت در روش حدس و ابطال، قابل مناقشه است؛
(2) با توجه به تفاوت سنخ واقعیت طبیعی با سنخ واقعیت اجتماعی که مورد اذعان دکتر پایا است (ایشان هم واقعیت اجتماعی را برساخته انسان میدانند) ادعای اینهمانی روش کشف واقعیت در هردو قابل مناقشه است؛
(3) باور به حضور دو وجهه علمی و تکنولوژی در عرصه علوم انسانی-اجتماعی و باور به امکان دینی شدن تکنولوژی، با انکار علوم انسانی اسلامی قابل جمع نیست؛ و
(4) واقعگرایانه دانستن دعاوی معرفتی دین و نیز واقعگرایی در حوزه ارزشها با انحصار حیطه کسب معرفت به حیطه حدس و خطا، و عموم گزارههای دینی (غیر از یکی دو گزاره) را منحصرا در ذیل تکنولوژی قرار دادن قابل جمع نیست.
در میان چهار نکته فوق، سه نکته اول، دقیقا تکرار اشکالی است که در یادداشت قبلی بدانها پرداخته بودم و توضیح میدهم که چرا به نظر میرسد در پاسخهای دکتر پایا هیچکدام از این سه، پاسخ موجهی نیافته است، و چهارمین مورد، تقویت صورتبندی اشکال قبلی است با توجه به توضیحات تکمیلی ایشان. دو اشکال اول و آخر، امکان علم دینی در تمام علوم را اثبات کند؛ و دو اشکال دوم و سوم، نشان می دهد که بر اساس مبانی معرفتی دکتر پایا، امکان علم دینی را لااقل در ساحت علوم انسانی و اجتماعی باید قبول کرد.
در اینجا سعی میکنم با توجه به کلیت مباحث ایشان، نشان دهم که چگونه آن اشکالات یا همچنان به قوت خود باقی است ویا اینکه پاسخهای ایشان مشتمل بر مطالبی است که موضع حقیر، و نه موضع دکتر پایا، را تقویت میکند و امیدوارم ایشان نیز در یادداشت بعدی خود، جدای از بحثهای تفصیلی، پاسخ خود را در چند جمله کوتاه نیز ارائه نمایند تا قضاوت در خصوص کفایت پاسخ نسبت به سوال آسانتر شود.
(1) غیر قابل دفاع بودن ادعای انحصار روش شناخت واقعیت در روش حدس و خطا.
ادامه در برگه بعدی وبلاگ (برگه پایین)