سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا برادری که مادرت او را نزاده است . [امام علی علیه السلام]
 
دوشنبه 93 مرداد 6 , ساعت 3:44 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

در نگاه قرآنی دو گونه دستگاه محاسباتی وجود دارد: دستگاه محاسباتی دنیامدار، که مسائل را در افق رفاه و آسایش دنیوی تحلیل می‌کند؛ و دستگاه محاسباتی انسان مومن، که همه چیز (از جمله رفاه و آسایش دنیوی) را در افق نگاه خداباورانه تعقیب می‌نماید.

1)

قرآن کریم در آیات مختلف با تعابیر «أحسب الناس...»، «أم حسبتم ...» «أیحسب الانسان ...» «أیحسبون ...» دستگاه محاسباتی اول را مبتلا به خطاهای راهبردی معرفی می‌کند و از کسانی که به خدا باور دارند، انتظار دارد، این گونه محاسبات سست را کنار بگذارند و مسائل زندگی انسان (به‌ویژه مسائل اجتماعی) را عمیق‌تر تحلیل کنند. قرآن در آیات مذکور کسانی را عتاب می‌کند که: «گمان می‌کنند ادعای تاسیس جامعه ایمانی بدون قرار گرفتن در فتنه‌ها و ابتلائات دشوار، ممکن است» (عنکبوت، 1) و « انتظار ندارند که خدا جامعه دینی را با چالش‌های شدید تصفیه ‌کند» (عنکبوت، 2؛ توبه، 16)، کسانی که می‌پندارند «بدون آزمایش‌های سخت و قرار گرفتن در تنگناهای نفس‌گیر می‌توان به بهشت رسید» (بقره، 214؛ آل عمران، 142؛ )، و توهم می‌کنند که «قدرتهای ظاهری‌ای که محصول روابط با ثروتمندان و قدرت‌مداران است، موجب رشد و پیشرفت می‌شود» (مومنون، 55-56) و از همه مهمتر، «گمان می‌کنند عزت و بزرگی در برقراری رابطه دوستانه با کفار است تا با مسلمانان» (نساء، 132). این گمان و محاسبه آخری بقدری بیراهه و نارواست که خداوند گروهی را که چنین گمانی را در جامعه اسلامی ترویج می‌کنند صریحا «منافق» معرفی کرده (نساء، 131) و مومنانی را که امید به هدایت این گروه بسته‌اند نیز شدیدا عتاب می کند که «چرا گمان می‌کنید که راهی برای هدایت اینها وجود دارد؟!» (نساء، 88).

در مقابل، شاید از مهمترین راهکارهای هدایت در قرآن این باشد که نظام محاسباتی فوق را که در اغلب ما رسوخ کرده، تغییر دهد و ما را با نظام محاسباتی دیگری آشنا کند، نظام محاسباتی توحیدمحور که شاید مهمترین شاخصه‌اش این باشد که: «اگر خدا را یاری کنید، یاری می‌شوید و ثابت‌قدم می‌گردید؛ و کسانی که کافر شوند (یعنی خدا و یاری او را باور نکنند) نگونسار می‌گردند و کارهایشان در جهان گم می‌شود» (محمد، 7-8)

2)

 در این نظام محاسباتی جدید باید حواسمان باشد که از ابتدای ورودمان به دنیا با دشمنی قسم‌خورده (سوره ص، 82) به نام شیطان مواجهیم (بقره، 168) که لشکریانی از جن و انس دارد (صافات، 95؛ انعام، 112). او و لشکریانش از زاویه‌ای که ما توجه نداریم، در حال مشاهده و تحلیل وضعیت ما برای ضربه زدن به ما هستند (اعراف،‌27) و باید این دشمنی را در نظام محاسباتی‌مان جدی بگیریم (فاطر، 6).

مهمترین و شدیدترین این دشمنان در میان انسانها که قرآن کریم صریحا از آنها نام برده، یهودیان و مشرکان هستند (مائده، 82). (توجه شود قرآن کریم با اهل کتاب - خصوصا یهودیان و مسیحیان- دو برخورد دارد: عده‌ای را دشمن مسلمانان معرفی می‌کند و در مورد عده‌ای از آنها اجازه همزیستی مسالمت‌آمیز می‌دهد؛ که بر اساس این دو مواجهه، فقها آنها را به دو دسته «کافر حربی» و «کافر ذمی» تقسیم می‌کنند. واضح است که بحث ما در مورد یهودیانی‌اند که بنای دشمنی با اسلام دارند و اصطلاحا «کافر حربی»‌اند که شاخص‌ترین آنها امروز صهیونیست‌ها می‌باشند.)

قرآن کریم درخصوص این گروه‌های معاند اهل‌کتاب تذکر داده است که اینها تا زمانی که شما را  از آنها کاملا تبعیت نکنید، از شما راضی نخواهند شد (بقره، 120): اگر از آنها تبعیت کنید، نهایتا شما را از دینتان برمی‌گردانند (آل‌عمران، 100)؛ و اگر هم تبعیت نکنید باز این دشمنان دائما با شما در جنگ خواهند بود تا شما را از دینتان برگردانند (بقره، 217). پس در هر صورت آنها می‌خواهند ما را از دینمان برگردانند، یعنی چه با آنها مدارا و از آنها تبعیت کنیم، و چه اینکه با آنها بجنگیم،‌ هدف آنها این است که ما را از دینمان برگردانند.

3)‌

 اگر دشمنی این یهودیان جدی است و این دشمن تمام تجهیزات خود را برای محو اسلام و مسلمانی به کار گرفته‌اند، واضح است که مهمترین راهبرد، این است که مسلمانان نیز خود را تجهیز کنند تا دشمن جرأت حمله کردن نداشته باشد.[1] لذا خداوند در این دستگاه محاسباتی که به ما آموزش داده، صریحا از ما می‌خواهد که در مقابل آنها مسلح شویم و مسلمانها را مسلح کنیم: «تا می‌توانید در مقابل آنها نیرو و سواره‌نظام تهیه کنید تا در دل کسانی که دشمن خدا و دشمن شما هستند، و نیز کسانی که پشت پرده هستند و شما از آنها بی‌خبرید ولی خدا از آنها آگاه است، رعب افکنید» (انفال،‌60). آیا این آیات دلالت واضحی بر اینکه مسلمانان کرانه باختری را هم باید مسلح کرد، ندارد؟

4)

 شیاطین انس (دشمنان خدا) در نسبت با جامعه اسلامی را به دو دسته دشمنان داخلی و خارجی می‌توان تقسیم کرد. اگر طبق آیات قبل، مهمترین دشمن خارجی را یهودیان (مائده، 82) و مسیحیانی که همراه یهودیان‌اند (بقره، 120)‌ بدانیم،[2] مهمترین دشمنان داخلی، که قرآن کریم از آنها به عنوان «حزب شیطان» یاد می‌کند (مجادله، 19) منافقان هستند. جالب اینجاست که مهمترین ویژگی این منافقان، که موجب شده قرآن آنها را حزب شیطان بخواند، همین است که درصدد دوستی و رابطه با این دشمنانی که مورد غضب الهی‌اند می‌باشند. (مجادله، 14) به تعبیر دیگر، مهمترین اقدام حزب شیطان این است که «در دستگاه محاسباتى ما اختلال ایجاد بکند. دستگاه محاسباتى وقتى دچار اختلال شد، از داده‌‌هاى درست، خروجى‌‌هاى غلط به‌‌دست خواهد آورد؛ یعنى تجربه‌‌ها هم دیگر به درد او نخواهد خورد.» (سخنان مقام معظم رهبری، 1393/5/1) بر این اساس، آیا نباید به کسانی که تمام هم و غم خود را طراحی نظام محاسباتی مبتنی بر اعتماد به دشمن و توجیه بی‌خطر و بلکه مفید بودن روابط با دشمنان قرار داده‌اند با سوءظن نگریست؟

نکته‌ای تاریخی:

 در قبال مساله فلسطین، دو رویکرد، چه در خود فلسطین و چه در جامعه ما وجود داشته و دارد. یکی رویکرد گروه‌هایی مانند حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی است که مبنایش عدم اعتماد به دشمن صهیونیستی بر اساس نظام محاسبات توحیدی است؛ و دیگری رویکرد تشکیلات خودگردان و سران کشورهای عربی است که بر اساس نظام محاسبات دنیوی (قدرت‌مند بودن اسرائیل و حامیانش، و ناچاری ما در برابر وی) و اعتماد به آمریکا و اسرائیل است. اما حتی جدای از این دو نظام محاسباتی، آیا یهود قابل اعتماد است؟

غیرقابل اعتماد بودن یهودیان، بقدری در اسلام واضح بوده، که حضرت علی علیه‌السلام قرنها قبل، وقتی می‌خواهد از پیمان‌شکنی و غیرقابل‌اعتماد بودن کسی مثال بزند، پیمان وی را به پیمان یهودیان تشبیه می‌کند که اگر با کف دست پیمان ببندند، با نشیمنگاهش خیانت می‌کنند: «إِنَّهَا کَفٌ‏ یَهُودِیَّةٌ لَوْ بَایَعَنِی بِکَفِّهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِه»[3] (نهج البلاغه، خطبه 73)

و سوال آخر:

آیا آیات قرآن کریم که در متن اشاره شد و نیز این جمله حضرت امیر (ع) برای دوستان ما که در مقام مذاکره هسته‌ای هستند، هشداری در بر ندارد؟



[1] . «تنها چیزى که ممکن است از محنت فلسطینى‌‌ها بکاهد، عبارت است از همین که دست قدرت داشته باشند، بتوانند قدرت‌‌نمایى بکنند» (سخنان مقام معظم رهبری، 1393/5/1)

[2] . یعنی همان اسرائیل و آمریکا

[3] . «وقتی در جنگ جمل مروان بن حکم اسیر شد، امام حسن و امام حسین را شفیع خود نزد امام علی علیه‌السلام قرار داد و امام او را آزاد کرد. آن دو بزرگوار به امیرالمومنین عرض کردند که او می‌خواهد بیعت کند. فرمود: «آیا مگر بعد از قتل عثمان با من بیعت نکرد؟ من نیازی به بیعت او ندارم؛ چرا که دست او دست یهودی است که اگر با کف دست بیعت کند، با نشیمنگاهش خیانت خواهد کرد.» در کتاب الخرائج و الجرائح (ج‏1، ص197) این جمله این گونه نقل شده: «إِنَّهَا کَفٌ‏ یَهُودِیَّةٌ لَوْ بَایَعَنِی بِیَدِهِ عِشْرِینَ مَرَّةً لَنَکَثَ بِاسْتِه‏» (یعنی آن دست یهودی است که اگر با دستش بیست بار با من بیعت کند، با نشیمنگاهش نقض پیمان خواهد کرد.»



لیست کل یادداشت های این وبلاگ